- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست یوسف دل را نگه دار از زلیخای هوس بگذر از دنیا که دنیا قعر چاهی بیش نیست کم بجو آب حـیات از تیرگیهای وجود تشنگی گاهی سراب است، اشتباهی بیش نیست یابن آدم! روی گندمگون به روی خاک نه! گاه اسباب نزول دل، گناهی بیش نیست در صف میدان کجا از کاه باید کوه ساخت کوه مائیم ای دلیران! خصم کاهی بیش نیست روسپیدیهای محشر با شرف آید به دست هر کسی ذلت پذیرد روسیاهی بیش نیست دل حـریـم نـور گـردد با نـگـاه فـاطـمه آری آری! انتظار ما نگاهی بیش نیست با نگـاهـش سـیـنـۀ ما وادی أیـمـن شود هرچه داریم از تجلیهای او روشن شود هر که فرمان داد در پیش خدا تسلیم را الحق از رفتار او آموخت این تعـلیم را یــازده آئــیــنـۀ او آفــتــاب روشـنانــد ساکـنان سایه نُه چرخ و هفت اقـلـیم را کی به استقبال غیر از او پیـمبر ایستاد در کجا دیدند جز او این همه تکریم را او که با شوقش هزاران سدره و طوبی شکفت او که با اشکش رقم زد کوثر و تسنیم را او که نـامـش آبـروی دفـتـر تـاریخ شـد او که رنگین کرد با خون صفحۀ تقویم را رفت در آتش که گلهای شهامت بشکفد این چنین باید که رفتن راه، ابراهـیم را پـیـرو زهـرا کجا تـرسد دگـر تهـدید را پیرو زهـرا هراسان کی شود تحریم را خطبههایش یک به یک خوف و رجا را زنده کرد ندبههـایش بانگ زد مرز امید و بیم را حال زهرا رفته و غم میهمان باغ اوست این زبان حال مولایم علی در داغ اوست از جهانی دل بُـریـدم، دلـبرم آمد به یاد در خروش افتاد سینه، کوثرم آمد به یاد شرحی از داغ شقایق در گلوی باد بود نـاگهـان اوراق سرخ دفـتـرم آمد به یاد خواستم سیلاب خون از دیدهام جاری کنم ناگهـان اشک روان دخـتـرم آمد به یاد آه ای دل! زائر پهـلوی مجروحش شدم نالـهها در بـین دیـوار و درم آمد به یاد دست، بازوی تورمکرده را حس کرده است آن دفـاع بـینـظـیـر هـمسرم آمد به یاد ای دریغا چوبۀ تابوت بر دوش من است ای مـدیـنـه مـاتـم پـیـغـمـبـرم آمد به یاد فـاطـمـیـه بـا غـم امالـبـنـیـن هـمراه شد آری آری! روضۀ آب آورم آمـد به یاد روز محشر دستهای او شفاعت میکند رتـبـۀ سـقـا به روز محـشرم آمد به یاد آرزومـنـدیم با لطـفـش نـظر بر ما کـند دستهای او گـره از کار دلها وا کـند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا نفـس نفـس زدنت میکـشد مرا این راز داری حـسـنـت میکـشـد مرا چشم و چراغ خانۀ کم سوی من! مرو از من گذشته؛ محض رضای حسن مرو
: امتیاز
|
ترسیم وقایع حمله و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
جرعهجرعه غم چشید و ذرّهذرّه آب شد آسمان شرمـنده از قـدّ خـم مهـتـاب شد گریهها میکرد تا امّت شود بیدار؛ حیف از صدای گریهاش امت فقط بیخواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عـالم بشنود ارث دریا بود آنچه قـسمت مرداب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـوهـر يكدانه عـالـم وجـودِ فـاطمهست رزق ما از بركت ذكر سجود فاطمهست از كران تا بى كران، از آسمان تا به زمين كار دست حيدر و محور عمود فاطمهست در حقيقت فاطمه فرمان رواى عالم است علت خَلق جهـان بود و نبود فاطمهست نور زهـرا انحـصاراً از خدا نازل شده پس خداى مهربان در تار و پود فاطمهست هستىِ خود را تماماً وقف مسكين كرده بود اين كرامت ذرّهاى از لطف و جود فاطمهست فـاطميه در مـدار آسمان روضه بپاست ذكر تسبيح ملك گفت و شنود فاطمهست اين دمِ آخر مرتب از على « رو» میگرفت علت اين ماجـرا روى كـبود فاطمهست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـرپـا شـده بـسـاط عـزای طهـور تو بـاران نـشـسـته کنج نگـاه نـمـور تو ای شاخۀ شکسته و طـوبای سوخـته موسی نشسته فیض بگیرد ز طور تو خورشید پشت ابر، تو را گریه میکند وقتی که زیر پـوشیهها رفت نور تو آئـیـنــه تـرک تـرک روی طـاقــچـه تصویری است از وجنات غرور تو گندم نه! غصه در دل دستاس ریختی این روزها که او شده سنگ صبور تو بانو مرو! بمان که مسیحای خانهات دارد حـیـات از نفـحـات حـضور تو قـطعاً دوباره قلب عـلی گرم میشود بـا گـرمـی دوبـارۀ قـلـب تــنـور تـو درکوچه از جبین؛ عرق شرم پاک کرد دست طـنـاب بـسـتـۀ مـرد غـیور تو سادات واژه ها! همه دق مرگ میشوند هنگـام شعر کوچه و شرح عبور تو
: امتیاز
|
ترسیم وقایع حمله و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا شـهـيد اول راه ولايـت شـد پـسـر آنـجـا شكايت دارم از دل سنگی ديوار بيش از در ولی آسيب اصلي را رسانده ميخ در آنجا اگر چه روز روشن بود هتك حرمت آنها نـمیدانم چـرا افـتاده پشت در قـمر آنجا برای چيدن گل يك نفر كافی ست در واقع گلي چيده شده با دستهای چل نفر آنجا گذشتم ديگر از آنچه كه آنجا اتفاق افتاد غزل تنها رها كرده مرا با چشم تر آنجا كشيده ميشود روضه ميان كوچه بعد از اين مغـيره آمد و قـنفـذ به پا كردند شر آنجا چهل تن وحشي نامرد يك سو فاطمه يك سو شده با دست زهرا از علی رفع خطر آنجا ولي دستش دگر از كار افتاده پس از كوچه شكسته غير پهلويش يقين از او كمر آنجا نبود آنجا اگر زهرا نبود امروز اسلامی برای اصل دين با جان شده زهرا سپر آنجا
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست اگـر مـصائـب زهــرا نـبـود مـیگـفـتـم غـمی عـظـیـمتر از مـاتم مـحـرّم نیست دوباره سفرهٔ اشک و به لطف صاحب عزا برای اهل مصیبت غذا و نان کم نیست هزار شکر که در روضهٔ خصوصی تو نشـستهایم و به تن جز لباس ماتم نیست دلم به لطف تو پیـوند خورده با روضه مرا بیخش که این رشته گاه محکم نیست مگر تو گریه کنی زخم دست و پهلو را به درد فاطمه جز گریۀ تو مرهم نیست بـیا بگـو که نـیـفـتـاد بـین کـوچۀ تـنـگ بیا بگو که رخش نیلی و قدش خم نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
یک تنه دارم درین غوغا هوایت غم نخور سخت دلتنگم برای خـندههایت غم نخور من به دستور پیـمبـر در دفاع از رهبرم در دل آتش شدم مشکل گشایت غم نخور نذر یک موی تو کردم محسنم را یا علی مجتبی؛ زینب؛ حسینم هم فدایت غم نخور حال و روزت قاتل زهرا شده مسمار نه با تنی مجروح میافتم به پایت غم نخور جای قومی که تو را بر حیلۀ شیطان فروخت در میان قلب زهرا هست جایت غم نخور دادهام در کوچـههـا من کارها یـاد حـسن میشود او در نبود من عصایت غم نخور خـم به ابرویت نیاور در شب تدفـین من زیر تابـوت من ای شاه ولایت غم نخور
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوّا و نه مریم؛ تا قیامت هم کسی هم رتبۀ صدیـقـۀ کـبرا نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل اعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یکصدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد تو خورشیدی دم صبح و ستاره موقع مغرب تو که باشی جهان مقهور ظلمتها نخواهد شد « بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر « یا فاطر» که «یافاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد خداوند آفرید او را برای تو که میدانست کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد علی گفتم که نام دیگر زهرای مرضیه ست علی که شعرمن بی نام او زیبا نخواهد شد علی که خالقـش بوده ثناگویش یقـیناً پس مدیح گوشه چشمش هم به شعرم جا نخواهد شد علی که نام او رمز ورود در سماوات است بدون نام او درهای جـنّت وا نخواهد شد دم من حیدر است و بازدم زهراست دم به دم بدون عشق شان امروز من فردا نخواهد شد به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشیم این است که هرکس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد علی از روز اول شد ابوالشیعه پس این گونه کسی جز فاطمه مادر برای ما نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
تا توان داری گدای حضرت صدیقه باش بیمحابا! مبتلای حضرت صدیقه باش افضل الأعمال عالم؛ مدح این بانو بود تا نفس داری ندای حضرت صدیقه باش سعی کن تا محـرم کاشانۀ زهـرا شوی مثل سلمان؛ آشنای حضرت صدیقه باش بین این خانه اگر کوچک شوی عزت دهند با صلابت خاک پای حضرت صدیقه باش مادریها میکند هر روز و شب بر شیعیان لااقل از بچههای حضرت صدیقه باش گریه کن در روضههای سخت و جانفرسای او با همین اشکت شفای حضرت صدیقه باش بر حسینیهای عـالم لطف بیپایان کند پس غلام سر جدای حضرت صدیقه باش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت ابر بیلطف قنوتش برکت بارش نداشت ظاهراً گـردانده زهـرا دسـتۀ دستاس را باطناً دور فلک بیاذن او گردش نداشت نیمِ عمرش با نبی بودهست، نیمی با وصی از ازل عمر کسی اینقدر گنجایش نداشت بینشانی خود نشان اعتراض فاطمهست مدفنش مخفی نمیمانده اگر رنجش نداشت رنج او را روز اگر میدید میشد شام تار لحظهای بعد از پدر ریحانه آرامش نداشت هر کجا که کـوچۀ بـاریک دیدم گـفـتهام کاش که شهر مدینه یاغی سرکش نداشت شانه بر گیسوی طفلان پریشان میکشید دست اگر بالا میآمد، دست اگر لرزش نداشت رفت یکبار از علی خواهش کند، تابوت خواست در تمام عمر کوتاهش جز این خواهش نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
وصفِ آنکَس که نگُنجد به دهان فاطمه است مدحِ آن زن که خُدا کرده بیان فاطمه است روزِ مَحشر که خَلائِق همه حِیران هستند آنکه بَر ماست فقط دل نگران فاطمه است فاطمه روحِ صَلات است خُـدا میداند اَشهَدُ اَنَّ عَلی؛ هم به اذان فاطمه است چهارده قرن سَرِ حرفِ خودش مانده هنوز مَردتر از همه مَردانِ جهان فاطمه است دستش اُفتاد ولی دستِ عـلی بالا رفت یارِ حیدر به همان قَدِّ کمان فاطمه است این حُـسـینی شُدنِ ما نـظـرِ زهرا بود دوستدارِ همۀ سیـنه زنان فاطمه است مـادرانِ شُـهـدا فَـخـر بـه عـالـم دارنـد مادرِ هر گُلِ بی نام و نشان فاطمه است پَـرورش یافـتۀ دامَـنَـش آئـیـنـۀ اوست زینبِ فاطمه، اِنگار هَمان فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خوش آن سری که رود زیر منّت زهرا بد آن دلی که نشد جای حضرت زهرا برای اینکه بهشتی شود کسی کافیست به قـدر یک سر سـوزن محـبّت زهـرا اگـر چـه نـوکـر خـوبـی نـبـوده ام امـا عـلی خـریـد مـرا هم به حـرمت زهرا بـــرای آمــدن تــکــســوار آل عــلــی قـسم دهـید خـدا را به عـصمت زهـرا هـزار مرتبه شکرش که از ازل ما را سـرشـته است خـداونـد رعـیت زهـرا فـقط به خاطـر الطاف مـادریاش بود اگر که شامـل ما گـشت رحـمت زهرا رواست اینکه بـسوزد در آتش محـشر کـسـی که هـیـچ نـدارد مــودّت زهــرا قسم به نون و قـلـم مرسلی نشد مرسل مگر به لـطـف عـلـی و عـنایت زهـرا بدون شک بغل مصطفی علی میمُرد اگـر نـبـود سـخـن از رسـالـت زهــرا برای غـربت و مظـلـومی امیر عـرب بـریـز اشـک غـریـبـی به نـیّـت زهـرا کــنـار در اسـدالله را زمــیـن انـداخـت همینکه خورد به دیوار صورت زهرا کشید آه جگـر سوزی از جگـر حـیدر فـتـاد تـا نـظـرش بـر جـراحـت زهـرا میان آن همه جنجال و کـشـمکش آخر خـریـد جـان عـلـی را شـهـادت زهـرا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیـده آن گـاه که با اشک مـلاقـات کند رزق گـریه طلب از مـادر سادات کند گریه هرکس نکند معرفتش کامل نیست گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کند روز محشر که همه دیده گریان دارند نـوکـر فـاطـمه آن روز مـبـاهـات کند میزنـد از قـفـس عـالم خـاکی بیـرون هرکه با سیـنه زنی سیـر سماوات کند یا علی گـفـتم و با منکر زهـرا گـفـتم: بـرود تـوبـه کـند تـرک عـبـادات کـند این چه سریست که در بضعة منّی جاریست که جهان حیرت از این کشف و کرامات کند وصف نور تو نه در حدّ زبان بشر است که خـدای تو فـقـط قـدر تو اثـبات کند آه و افسوس که این قوم نشد بعد رسول حرمت اشک تو را خوب مراعات کند زخم پهلوی تو با قلب علی کاری کرد سالها گریه بر این عمق جراحات کند آنکه سیلی به تو زد هیزم دوزخ باشد همه شب تا به سحر گرچه مناجات کند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جهان بدون تو ای آفـتـاب عـالـم تاب! به کورِ تشنه شبیه است در کویرِ سراب تو کوثر آمدِ لـطـفی، از ابتدای حـیات بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب به آستـانـۀ فـهـم تـو ای سـریـرۀ قـدر! نمیرسـد مـگـر انـدیـشـۀ اولـوالابـاب تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود نیافت واژۀ در شأن، ذهنِ مضمون یاب دری خدا به مقامت گشود، لفـظ کـثیر به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب تو آن ستارۀ صبحی که چشم شب زدگان ندیـدهانـد هـنوزت به جهـدِ اسطـرلاب چـه مُـهـرها که به نـام تـورّم آمـدهانـد به پای تو بنـشانـند بوسه در مـحـراب بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست که عکس باغ جنان را گرفتهاند به قاب به احـتـرام تو باید تـمام قـد برخواست که سیـرۀ نـبـوی میکند چـنین ایجـاب تو کیستی؟ که هم انسیهای و هم حورا تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب یهـودی از نفـس چـادرت مسلـمان شد مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب به دست توست تمام امور، از این روست اگر تو را “أمَـهُ الله” کـردهانـد خـطاب قسم به خاک رهت دیدنیست در محشر زبان گشودنِ هفت آسمان به؛ کُنتُ تراب سوار نـاقهای از نـور میرسی، گویی که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب دخـیل بـسـتۀ أهـدابِ مِـرطِ فـاطـمهایم بهشت میدمد از رشتههای آن جلباب بهـشـت گـفـتم و دیـدم بر آستان درش شـرار کـیـنۀ ابـلـیـسیان گرفـته شـتاب بهشت، روضۀ جانسوز توست، آنجا که ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود خـمـیده شد سر دفـن شبـانهات مهـتاب بگـو کجای فـلک دفـن کـردهاند تو را که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب مرا ز هُـرم جـهـنم رهـانـده آتـش غـم دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا بهـشت سـوخـتـۀ اهـل بیت را دریـاب
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـفـتند که تو حِصن حَصینی بیبی مانـنــد عـلـی تــو بهـترینــی بیبی بیتــو ضــربان قـلـب عـالـم نزنــد پـس قـلـب تـپــنـدۀ زمـیـنـی بـیبـی ************************** سر منـشاء خـیـر و برکاتــی زهرا بـانــیِّ تــمـام هَــیَــئــــاتــی زهــرا با دسـت تو کـربـلای ما امـضا شد تو بـرگ بــرات عــتـبـاتـی زهــرا ************************** در ظلمت شب قـرص قـمـر میآید از جـادۀ روشــن ســحـــر مـیآیــد بیبی به خـدا منتـقـمت یک جـمعه بــا سیـصد و سیـزده نــفـر مـیآیـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
این خانه را خراب مکن بر سرم مریز غمگین ترین مریض، علی را بهم مریز این قـدر وقتِ شانه پَـرت را تکان مده پلکِ تو کافی است سرت را تکان مده امشب چقدر حال و هوایت عوض شده تقصیر سرفه است صدایت عوض شده آئیـنۀ ترک ترک از سنگِ غـم، مـریز خـانوم من عـزیز عـلـی را بهـم مریز دیـدی چگـونه زنـدگیام را بـهـم زدند دیـدم تو را چگـونه همه پشتِ هم زدند قـلـبم کـنـارِ تـوست ولی تـیـر میکـشد این چند وقـت پشتِ عـلی تـیر میکشد باشد قـبول چـهـرۀ خـود را نـشان مده گهواره خالی است عـزیزم تکـان مـده ای خـون تازه اینهمه در هر قدم مریز ای سـرفۀ غـلـیـظ عـلـی را بهـم مریز
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نهان ز من ز چه رو، روی نیلفام کنی؟ ز چیست روز مرا، تیرهتر ز شام کنی؟ درِ بهـشت کـنی بـاز و زود میبـنـدی چه میشود نگـه نـیـمه را تـمـام کنی؟ از آن لبی که ز من خواهشی نکرده، بخند بخند؛ ورنه به من خنده را حـرام کنی شنـیـدهای که جـواب سـلام من نـدهـند چه کار با دو جهان؟ گر تو یک سلام کنی! نـماز نافـله خـواندی، ولی قـیام نداشت چرا به حرمت من، این همه قـیام کنی رخ تو آیـنـۀ صبح و آفـتاب عـلـیست چو آفـتاب چـرا مـیـل روی بـام کـنی؟ به شوق دیدن تو دیده خواستم؛ زین پس نـصـیـب دیـدۀ مـن گـریـۀ مــدام کـنـی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بیتاب حـیـدریم و پـریـشان فـاطمه غـم میخوریم با غم طـفلان فاطمه مثـل کـویـر تـشـنۀ بـاران نـدیـدهایم چـشم انـتـظار رحمت باران فاطمه او جـلـوۀ تـمـام قَـدِ نور خالق است خـورشـید و مـاه آیـنه داران فـاطمه قرآن فقط به خاطر کوثر نزول کرد شأن نزول خاکیِ قـرآنِ،« فـاطـمه» روح الامین سه مرتبه در روز میشود با بـاقـی مـلائـکه مـهـمـان فـاطـمـه قربانِ آن رسول خدایی که میرود هر صبح و ظهر و شام به قربان فاطمه از برکت توسل رهبر به مادر است این خاک پاک اگر شده ایران فاطمه طبق حدیث قُـدسی لولاک، در ازل ما را خـدا نوشـتـه مسلـمان فـاطمه ما بچـههای مـادر پهـلو شکـستهایم نانی نخـوردهایم به جـز نـانِ فاطمه فـضّه برای مـادرمـان کار میکـنـد زنهـای ما کـنـیزِ کـنـیـزان فـاطمه تسبیحِ«فاطمه» همه ایمانِ«مرتضی» تسبیحِ «مرتضی» همه ایمانِ «فاطمه» گرچه تمام هستیِ هستی از آن اوست “هستیِّ” مرتضی شده از آن فاطمه در اصل گریه بر غم مولا نموده است هر گریه کن اگر شده گریان فاطمه زانوی غم بغل نکن ای شاه لو کَشَف قدری بخند حیدر من..، جانِ فاطمه پهلوی من شکسته ولی دردم این شده دردت زیاد تر شده، درمـان فاطمه از بس که گریه کرده لبش خشک شد حسین قـربان تـشنه کـامیِ عـطشان فاطمه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
از ظـلـم مـردمـان دیـاری که داشـتـم از دست رفت دار و نداری که داشتم نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی یادش به خـیر ایل و تباری که داشتم نه سال با تو آب در این دل تکان نخورد رفـتی و رفت با تو قراری که داشتم جای علی شکست قد تو، مرا ببخش افـتاد روی دوش تو بـاری که داشتم پـامـال گـرگـهـای خـزانـی شهـر شد در پشت درب خانه، بهاری که داشتم دیـدم تو را زدنـد ولی آن مـیـان مـرا شرمنـده تو کرد حـصاری که داشـتم من فکر میکنم که همان بازوی کبود از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم امـروز تـازه در پـی تـشـیـیـع آمـدنـد آتـش زدنـد بـر دل زاری که داشـتـم یک روز پـا به کـربـبلا بـاز میکـند از هـیـزم مـدیـنه شـراری که داشـتم
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من سـپردهام به صَبـا سـویت آوَرَد خـبرم دمِ سحر که گـذشت از کنارِ تربتِ من مـتاعِ مـور کجـا و سـرای سـلـطـانی! نگـاهِ توست که بالا کشانده قـیمتِ من صدای سوختن از هر طرف به گوش آید زِ بس که شعلهور است این درونِ خلوتِ من مـقامِ بوسۀ من شُد طنابِ خیمۀ دوست همین بس است به دنیا برای عزّتِ من صفِ زیارتِ رویت چه قدر طولانی ست نمیشود به گَـمانم، وصال، نـوبتِ من
: امتیاز
|